سلام بر جناب هم پر !

عزاداری هایتان قبول باشد ان شا الله

هر که می شناسدم می داند با همه بدی ها و سنگدلی ها و ناقابلی ها و...ها و ...ها آقایی دارم که نامش دلم را پر می دهد.بله این دل ، همین دل ِ زمینی من را.

هر که می شناسدم می داند که سروری دارم که نامش که می برم به اوج سما می رسد سرم. 

آقایی که با نامش مرا حاجت به روضه نیست...

آقایی که نامش ذکر من است...

آقایی که جگرگوشه هایم به قربانش...

..........

امروز بیست و هشت صفر ،دلم آرام نمی گرفت ،هی روضه می خواست ، روضه می خواست ، روضه می خواست...

کریم کاری به جز جود و کرم نداره.........آقام تو مدینه ست ولی حرم نداره

حسن...آقام حسن...آقام حسن...حسن جان

 حسن...آقام حسن...آقام حسن...حسن جان

آنقدر بی تابی کردم که بعد از ظهر دوستی بالاخره بغض ِ مرا با عکسی باز کرد.

از عزای حضرت ارباب گردی به چادرم نشسته بود.با آن بساط عزای حضرت امام حسن علیه السلام فراهم کردم.من داغ بقیع به دل داشتم ،با همان داغ ،شبه مزاری ساختم.چراغ اتاق را خاموش کردم و نشستم یک دل سیر هم روضه خواندم هم نوحه خواندم هم گریه کردم و کسی مرا از سر مزار نراند...

پای ِ این تابوت که نشستم ،چیزی آتشم زد درست روی "سین " نام آقا سوراخ بود،انگار جای نیزه...

زبانم لال!