یا فاطر 

 سلام بر "هم پر" کوثریم...

اگر یک راست بخواهم بروم سر اصل مطلب باید خدمتتان عرض کنم دو روزی است که سوره ی مبارکه ی کوثر شده ست ورد زبانم بلکه نورش این جان سیاه شده از دنیا زدگی هم پرتان را چاره ای سازد.صوت های کلاس استاد ادیب جان را می شنوم و مشق کوثر می نویسم و کلیپ های سوره ی کوثر را چند باره و چندباره میبینم و فکر میکنم که خداوند رحمان و رحیمم با این سوره ی مبارک میخواسته زندگی خلیفه ش چگونه باشد و من از جان زندگی خلیفه ش چه میخواهم؟این دو روز تلاشم این بوده که دغدغه های همیشگی ام را با خط کش مبارک کوثر اندازه بگیرم و یکی از مهمترین دغدغه ها هم که همیشه شما بوده اید و دغدغه های کوچک و بزرگ مربوط به شما،خصوصا حالا که دوباره کسی در این خانه را زده و باید شاخک هایم را برای شناسایی تیز کنم.حتی اگر اینجا هم نگفته باشم خدای هم پر ها شاهد است که خیلی وقت ها زرق و برق ها و بریز و بپاش های آغاز هم پر شدن را دوست نداشته ام و البته بوده گاهی که دلم ... . باز داشتم به مراسم و لباس و چه و چه فکر میکردم و همزمان به این سوره.میدانی حالا که میدانم که کوثر آن خیر کثیری است که ذاتا ارزشمند است. آدم ده تا مادر داشته باشه خوبه یا نه مادر یه گوهریست که آنقدر ارزشمندست که گرانقدریش را مدیون کثرت و تعددش نیست.کوثر مفهوم مقابل تکاثر است.مقابل جمع کردن زیادی.هی ده تا بیست تا چهل تا صدتا شبیه آن بچه ای که دوتا شیرینی در دهانش است و هفت هشت ده تا در دست هایش.شبیه کسانی که خانه شان پر است از ویترین های کریستال که بگویند ببینید ما چقدر داریم.برعکسش اما کسانی هستند که معرفت دارند لازم نیست معرفتشان را قاب کنند بزنند به دیوار معرفتشان در جانشان و در حیاتشان جاری است.کوثرارزش های ماندنی ،جاری و رشد دادنی زندگی ماست.کوثر عطا شدنی است و باید از مقام بالای دارنده ای بزرگ عطا شود و وقتی تنها غنی میفرماید :انا اعطیناک الکوثر ...مگر برای دستیابی به یک حیات کوثری چاره ای جاز "در" خانه ی حضرت مادر که حد اعلای کوثرند داریم؟ و در... و آه از آن در... همان دری که تنها راه در مجاز به مسجد پیامبر بود همان پیامبرِ " ...اعطیناک الکوثر..." همان پیامبری که امر شد به " فصل لربک و انحر"  پس که اینطور! برای ماندگاری، برای جاری شدن باید از خدا گرفت (که جزا خدا نمی تواند بدهد) و به مردم داد .آن هم چطور دادنی نه خروس ،نه گوسفند، نه گاو...شتر قربانی کن! از عالی ترین توانت مایه بگذار.خیلی چیز ها دارد روشن می شود یادم هست که جدم طبیب دوار بطبه بود و مادرم ...حضرت مادرم شب عروسیش لباس عروسش را بخشید...من دختر چنین مادریم.

صل الله فاطمه و ابیها و بعلها و بنیها و سرالمستودع فیها بعدد ما احاط به علمک